-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
masoud.avard
ملکه شیشه ای چرا طناب رو به یه درخت نبستی؟
حتما باید میخ میزدی تو زمین؟
جوگیر شده
تنها خدا،آرام بخش دلها
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
masoud.avard
ملکه شیشه ای چرا طناب رو به یه درخت نبستی؟
حتما باید میخ میزدی تو زمین؟
:24::24:
تقصیر من نیست فک کنم کارخونه میخ طویله ها اسپانسر داستانه کارگردان میخواسته براش تبلیغ کنه :39::39:
:4:
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
خدا نکشتت سارا
تنها خدا،آرام بخش دلها
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
بدبختا اون من نبودم. تو جنگل من تازه از عروسی امدممم شایعه نکنید :24: :24: :24: برید خدارشکر کنید حال ندارم :24:
ساعت 4:25 دقیقه صبح میباشد
امضا: پریماه عشقتون:o
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
fateme.68
خدا نکشتت سارا
تنها خدا،آرام بخش دلها
ایشــــــــــــــــــالاه :دی
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
پریماه.
بدبختا اون من نبودم. تو جنگل من تازه از عروسی امدممم شایعه نکنید :24: :24: :24: برید خدارشکر کنید حال ندارم :24:
ساعت 4:25 دقیقه صبح میباشد
امضا: پریماه عشقتون:o
:24::24:
فک کنم اخرش با همون میخ طویله ها بات بجنگم :4:
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
دینگگگگگگ فصل آخر تا لحظاتی دیگر
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نفرین شده ( سکانس پایانی)
او کسی جز پریماه نبود چهره اش از خشم داشت منفجر میشد ملکه شیشه بی حال روی زمین دراز کشیده بود و داشت زجر میکشید میدانست که چیزی به مرگش نمانده پریماه بدو بدو بهش نزدیک میشد و شنلش در هوا شناور بود ظرف و محتوایتشهمه تبدیل به یک کتاب کهنه شد که مثل قلب ضربان داشت و میتپیدملکه شیشه ای اونو محکم در مشتش گرفت و بازش کرد وسطش دقیقا چیزی مقثل قلب سیاه بود
میدونست روح شیطانی پریماهه سریع با چاقو به وسطش کوبید و خون سیاه مثل فواره
بیرون زد فریاد پریماه تمام جنگل و لرزوند و با عث شد موجهایی کوتاه در سطح آب دریاچه
ملکه شیشه ای هم بالافاصله چشاش سیاهی رفت و بی هوش شد.
چیزی نفهمید فقط یکدفعه بهوش آمد روی یک تخت خواب گرم بود داخل اتاقی
پر از صلیب کشیش بالای سرش بود احساس آرامش کرد خواست صحبت کنه اما نمیتوانست
کشیش گفت: آرام باش دخترم بعد از رفتنت اسب با شیهه کشیدن برگشت
فهمیدم بلایی سرت آمده به پلیس زنگ زدم و خودم با اسب آمدم
وقتی رسیدم آن دو مرده بودند و تو و اون پریماه بی هوش بودین پریماه را با طناب بستم
و تحویل پلیس دادم آ دو رو هم بردند اینجا بیمارستان کلیساست
مطمئنم پلیسا تورو میبخشند و میدانند دفاع از خود بوده.
فردای آنروز دادگاه برگزار شد و پریماه کنار عده ی زیادی پلیس محاکمه شد.
و در نهایت به اعدام محکوم شد. ملکه شیشه ای با لباس بیماران ناظر بود.کلانتر عسل صندلی را زیر پای پریماه کشید و پریماه اعدام شد و چهره اش مخوف تر از قبل شده بود
وقتی او را اعدام کردند و مرده بود همچنان لبخند ترسناک و شیطانیش روی لبش بود.
و درحالی که طناب دار دور گردنش بود و صورتش سفید شده بود نگاهش روی ملکه شیشه ای مانده بود.
یک شب بعد: نمایی از یک قبرستان بزرگ قبری سیاه و دورافتاده با نام سیاه پریماه ویشلر
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
پرییییییییییییییییییی|laughin gsmiley||laughingsmiley||laughingsmiley||laughings miley||laughingsmiley|
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
satare
عالی بود.
قابل نداشت
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
sam127
قابل نداشت
تصویراش ادمو میبرد به دنیایی وحشت . فقط نمیدونم چرا همه اخر مردن؟؟!!!!
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
sam127
پرییییییییییییییییییی|laughin gsmiley||laughingsmiley||laughingsmiley||laughings miley||laughingsmiley|
زهررررماااررررر این ادامه داره؟؟؟؟؟
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
satare
تصویراش ادمو میبرد به دنیایی وحشت . فقط نمیدونم چرا همه اخر مردن؟؟!!!!
ملکه شیشه ای که زنده موند
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
پریماه.
زهررررماااررررر این ادامه داره؟؟؟؟؟
نوچچچچچ تموم شد خلاص
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
من عسل و سارا و الان بلاک کردم
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
همین یک نفر میخاستی اینم بمیره والا خخخخخ
همه ی شخصیت های داستان مردن ک دست مزدشون رو ندید عاقا یکی رسیدگی کنه .
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
sam127
بلاک چیه؟
چقد و پاستوریزه هستی
بلاک بلوک لیست سیاه
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
satare
همین یک نفر میخاستی اینم بمیره والا خخخخخ
همه ی شخصیت های داستان مردن ک دست مزدشون رو ندید عاقا یکی رسیدگی کنه .
اصلا سام از اولش از سارا خوشش میامد |tonguesmiley|
ابرو برات نمیزارم |tonguesmiley|
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
سامی اصلا فک نمیکردم مال زمان حال باشه و تلفن باشه ک بخوان زنگ بزن به پلیس خخخخخ
تنها خدا،آرام بخش دلها
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
fateme.68
سامی اصلا فک نمیکردم مال زمان حال باشه و تلفن باشه ک بخوان زنگ بزن به پلیس خخخخخ
تنها خدا،آرام بخش دلها
تازه واتس اتپ هم دارم |tonguesmiley| چی فک کردی من پیشرفتم
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
پریماه.
تازه واتس اتپ هم دارم |tonguesmiley| چی فک کردی من پیشرفتم
جی پی اس هم داری
چون همش خیلی راحت جای همو میفهمیدین
تنها خدا،آرام بخش دلها
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
fateme.68
جی پی اس هم داری
چون همش خیلی راحت جای همو میفهمیدین
تنها خدا،آرام بخش دلها
اره احتمال:24:
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
اینجا قضیه چیه؟ حوصله ندارم از اولش بخونم|laughingsmiley|
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
atrin1
اینجا قضیه چیه؟ حوصله ندارم از اولش بخونم|laughingsmiley|
با من دوس میشی :24:
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
لایک .......... فصل اول خیلی عالی بود خندیدم مرسی |yeah|
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
پریماه.
تازه واتس اتپ هم دارم |tonguesmiley| چی فک کردی من پیشرفتم
منم واتس اب دارم ........... |laughingsmiley|
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
sama.25
منم واتس اب دارم ........... |laughingsmiley|
بزن قدش:24:
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
پریماه.
با من دوس میشی :24:
وااااا |hmmsmiley|
نه من فلا میخام ادامه تحصیل بدم|laughingsmiley|
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
atrin1
وااااا |hmmsmiley|
نه من فلا میخام ادامه تحصیل بدم|laughingsmiley|
نگفتم که قسد ازدواج داری گفتم دوست دوست :24:
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
پریماه.
نگفتم که قسد ازدواج داری گفتم دوست دوست :24:
میدونم باوو....شوخی کردم...
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
atrin1
میدونم باوو....شوخی کردم...
. نه ترخدا بیا شوخی نکن :24:
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
پریماه.
. نه ترخدا بیا شوخی نکن :24:
نه اصرار نکن فایده نداره
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
atrin1
نه اصرار نکن فایده نداره
یه یه ترخدا با من ازدواج کن اصلا راه نداره رگمو میزنم
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
پریماه.
من عسل و سارا و الان بلاک کردم
خخخخخخخخ دیدی کشتمت هیولاااااااااا
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
پریماه.
چقد و پاستوریزه هستی
بلاک بلوک لیست سیاه
|laughingsmiley|قاتل
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
satare
همین یک نفر میخاستی اینم بمیره والا خخخخخ
همه ی شخصیت های داستان مردن ک دست مزدشون رو ندید عاقا یکی رسیدگی کنه .
به من میگن یزدی مقتصد|biggrinsmiley|
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
fateme.68
سامی اصلا فک نمیکردم مال زمان حال باشه و تلفن باشه ک بخوان زنگ بزن به پلیس خخخخخ
تنها خدا،آرام بخش دلها
|rolleyessmileyanim|ما اینیم دیگه
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
پریماه.
اصلا سام از اولش از سارا خوشش میامد |tonguesmiley|
ابرو برات نمیزارم |tonguesmiley|
من
با هنرپیشه هام ازدواج نمیکنم|biggrinsmiley||biggrinsmiley||biggrin smiley|
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
sam127
من
با هنرپیشه هام ازدواج نمیکنم|biggrinsmiley||biggrinsmiley||biggrin smiley|
سام ی اینبار را ازدواج کن
تنها خدا،آرام بخش دلها
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
سام
سارا خوبه هااااااا
اصلا من حس میکنم این داستانت هدف داشت |tonguesmiley|
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
fateme.68
سام ی اینبار را ازدواج کن
تنها خدا،آرام بخش دلها
نوچ اصلا راه نداره من قصد ادامه تحصیل دارم
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
پریماه.
سام
سارا خوبه هااااااا
اصلا من حس میکنم این داستانت هدف داشت |tonguesmiley|
اصلا مگه شیرازیا حال دارن در مورد مسائل حس کنن|biggrinsmiley|
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
sam127
به من میگن یزدی مقتصد|biggrinsmiley|
دقیقا خب خودتو توصیف کردی .خخخخخخخخخخ
عاقا من دست مزدمو میخام زود تند سریع مجانی که نقش بازی نمیکنم والا این پولا خوردن نداره ..........
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
satare
دقیقا خب خودتو توصیف کردی .خخخخخخخخخخ
عاقا من دست مزدمو میخام زود تند سریع مجانی که نقش بازی نمیکنم والا این پولا خوردن نداره ..........
اقامنم بازی...چرااینطورنگاه میکنین.|weirdsmiley|...|nono|...|mad|....|sa dsmiley|.|hmmsmiley|...باشه بااین قیافه هاتون معلومه راضی نیستین....
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
ابوغفار
اقامنم بازی...چرااینطورنگاه میکنین.|weirdsmiley|...|nono|...|mad|....|sa dsmiley|.|hmmsmiley|...باشه بااین قیافه هاتون معلومه راضی نیستین....
بازی تموم شد . دیر اومدی .داستان نوشته شد نقش هم بازی کردیم اخرشم مارو کشتن یه جا برای اینکه پول مارو ندن دست ب چه کارهایی میزنند . والا
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
داستان تموم شد
پری اون دست مردتو بکن تو قبرا
اعصاب ندارم میام دوباره میکشمت |hmmsmiley|:24:
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
سام اگه زن خواستی بگو برات یه نفرو از اشناهامون میگیرم :4:
خیلی دختر خوبیه تو کلیسا کار میکنه
بیا حالا که فیلم تموم شد یه عروسیم جور کنیم :24:
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
satare
بازی تموم شد . دیر اومدی .داستان نوشته شد نقش هم بازی کردیم اخرشم مارو کشتن یه جا برای اینکه پول مارو ندن دست ب چه کارهایی میزنند . والا
خب نقش آفرینی خودش کلی میارزه دیگه الان معروف شدی